یادداشت های متفرقه

این سید دیوانه به چه عشقی به جبهه می آید؟

شاید گاهی حساب ایام هفته از دستم برود ولی همین احساس و همین اندوه به یادم می اندازد که عصر پنجشنبه است . دلم واقعا می گیرد. جدا عصر پنجشنبه شدیدا به جای خلوتی نیاز پیدا می کنم که بنشینم و هق هق گریه کنم ، از فراق دوستان و یاران بگریم. ادامه مطلب »

اینجا مجنون است و واقعا دارالمجانین، هرکه اینجاست دیوانه است.

مگر ممکن است انسان عاقلی! خانه و زندگی را رها کند و بیاید در جزایر مجنون با آن هوای بسیارگرم شرجی و با آن موشها و پشه های فراوانش زندگی کند، نه هرکه اینجاست دیوانه است، دیوانه ی دیوانه! اما .... ادامه مطلب »

این عوضی می خواهد عوض شود.

خدایا تو می دانی من با اعصابی ضعیف و با بیماری که دارم در خانه و کنار خانواده هم زندگی برایم سخت است، چه رسد به زندگی در زیر چادر یا در سنگر های جبهه خوزستان ، از یک طرف شدت حرارت آفتاب ، از طرف دیگر .... ادامه مطلب »

یاد شهدا در مدینه النبی

همسنگر دیروز، رفیقان گذشته های نه چندان دور، هرچند خجولانه اعتراف می کنم که اصلا بوئی از انسانیت نبرده ام ، اما به خدا هنوزهم شیفته شیدائی شما هستم، آیا همین کافی نیست! مرا دعا کنید؟! و تا مرا از خود نرانید.! در دادگاه قیامت و در بارگاه حضرت حق! شهادت دهید که این سید در روزهای حماسه و ایثار با شما بوده است! ادامه مطلب »