خاطرات

چفیه‌های آقا

فردی پشت تلفن گفت: از دفتر رهبرم! ایشان نامه شما را خوانده، سلام رسانده‌اند، تشکر کرده‌اند، چفیه‌هایی که خواستی دستور دادند خدمت شما بدهیم! ... در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، تلفن قطع کردم... ادامه مطلب »

جنگ، جنگ است!

برگی از روز نوشت های مرحوم  حجت الاسلام و المسلمین حاج سید جلال یحیی زاده دفتر اول، مجلس نهم، صفحه آخر تاریخ نگارش 4/ 5 / 91 … پس از نماز به خانه آمدم، نان و پنیر و سبزی مثل اکثر شبها افطاری کامل من بود، و بعد از آنهم بلافاصله ام الزوجه و هدایت و محمد (برادر های خانواده) ... ادامه مطلب »