چهارشنبه 11 آبان 84 (مصادف با 29 ماه رمضان)
جلسه [علنی مجلس] در ساعت 11/45 تمام شد و من بلافاصله به سمت بخش فروش بلیت هواپیمایی مجلس رفتم تا بلیت هواپیما جهت رفتن به مشهد و از مشهد به یزد، تهیه کنم. از چند روز قبل درخواست داده بودم ولی برای مشهد تا دیروز عصر خبری نشده بود.
با وجودی که این چند روز، این مساله ساده محقق نگردیده بود، بالاخره صبح، جا برای ما باز شده بود. وقتی برای اخذ بلیت رفتم، مسؤول فروش گفت: تا ساعت یک، پرواز داری و الآن باید فرودگاه باشی، هنوز اینجایی؟!
به بانک رفتم، پول بلیت را پرداختم و بلیت را گرفته و با ماشین مجلس، به سمت فرودگاه روانه شدم. ساعت 12/30 به سالن آخر رسیدم، دیدم مسافران در حال سوار شدن به اتوبوس، جهت رفتن پای هواپیما هستند. خواستم نماز بخوانم گفتند: وقت نیست. به هرحال سوار شدم. ساعت 2 بر فراز مشهد، گنبد طلای حضرت رضا-علیه السلام- را مشاهده نمودم. بیاختیار اشکم جاری شد. زیارت با زبان روزه چقدر میچسبد!
به محض پیاده شدن با تاکسی به سمت حرم، حرکت کردم و ساعت 2/30 بود که به حرم رسیدم.
زیارتی دلنشین
ابتدا در مسجد گوهرشاد، نماز ظهر و عصر را اقامه نمودم و بعد از آن وارد حرم آقا شدم. مستقیم به سمت ضریح مطهر رفتم؛ دور ضریح حضرت در هر سمت، بین 2یا 3 نفر بیشتر حضور نداشتند، در هردو طرف ضریح، راحت، استلام نمودم و در بعضی جاها، راحت آن را بوسیدم. به یاد همه افتادم، آنهایی که التماس دعایی گفته بودند و بر چنین لحظاتی و چنین اماکنی، بیتابی می کنند و الان جای آنها خالی است.
بعد از طواف ضریح، آمدم بالاسر، مشغول قرائت چند جزء قرآن باقیمانده شدم. قرآن را در روز 29 ماه رمضان، ختم نمودم. دعای ختم قرآن را خواندم. این ختم را در نمازخانه مجلس شروع و در اینجا پایان دادم.
كلاً حدود 2/5 ساعت در اين جاي حرم، [به] قرآن، زیارت، دعا مشغول شدم. هنوز هم خسته نبودم؛ ولي ميترسيدم كه وقت نماز نزديك شده باشد ومن متوجه نشده باشم. به هرحال از حرم بيرون آمده و پاي در صحن مسجد گوهرشاد گذاشتم. در همان لحظه، قرائت قرآن تمام و اذان نماز مغرب آغاز شد. ساعت حدود پنج بود؛ يعني اذان اينجا حدوداً نيم ساعت زودتر از تهران و بيست و چند دقيقه زودتر از يزد بود. در شبستان ويژه مسجد گوهرشاد نماز را به جماعت خواندم …
بعد از نماز يك دور مجدداً زيارت حضرت خواندم و حدود يك ساعت بعد از نماز، براي صرف افطاري به سمت محلي براي خوردن افطاري حركت كردم.
عجيب اينكه درنماز حرم مشهد، حداقل امشب كه ما بوديم، هيچ گونه افطاري به نمازگزاران داده نمي شد؛ شايد به دليل اينكه شبهه عيد فطر بودن را دارد، هيچ چيز ندادند!
به هرحال در يك غذاخوري، مقداري حليم به عنوان افطاري خورديم. بعد با وجودي كه ميخواستم اصلاً به مسافرخانه نروم و كل شب درحرم باشم؛ ولي دو چيز مانعم شد، يكي كيفم كه خوب بود یک جاي مطمئني ميگذاشتم و مرتب جاي آن را در نگهداري حرم، عوض نميكردم و ديگر اينكه حتماً اگر ميخواستم جايي نيم ساعتی پا دراز كنم، مناسب نبود.
به مسافرخانه مهدي قائم كه قبلاً گاهي با خانواده آنجا رفته بوديم و الآن از نزديكترين مسافرخانهها است مراجعه و يك اتاقي در اختيار گرفتم و البته كرايه يك روز آن سه هزارتومان بود كه پرداختم.
ابتدا حدود نيم ساعت در اين مسافرخانه بودم و تجديد وضویی کردم و بعد دوباره به حرم رفتم. دوباره يك دور زيارت را خواندم كه حدود يك ساعت طول كشيد. حدود ساعت 10.15 دوباره به خانه آمدم. يك ساعتي مطالعه، دو ساعتي استراحت نمودم و باز، ساعت 2 بلند شدم، تجديد وضويي نموده و چون جاي ديگري باز نبود، به ساندويچي مراجعه كردم و چون از همبرگر ميترسيدم كه برايم ضرر داشته باشد، … ساندويچ مرغ را سفارش دادم كه البته مرغش مثل اينكه چرخ كرده باشند و خيلي روغن روي آن ريخته بودند. گفتم يك ساندويچ تخم مرغ بدهد كه وقتي داد، ديدم جوشانده نيست، نيمرو است كه آن هم بسيار پرروغن بود و من نتوانستم بخورم. به هرحال به همان مرغش و يك گاز گرفتن از ساندويچ تخم مرغ اكتفا كردم.
شب آخر، شبی خوب!
امشب که شب عید نشد و شب آخر ماه رمضان محسوب گشت، فرصتی پیدا شد سحری دیگر از این ماه در عمر ما باقی مانده باشد. حالا من که در این سحر آخر در کنار ضریح آقا امام هشتم، به نافله و دعا و… پرداختهام، باید خدا را بر این توفیق، ستایش نمایم. با اشک و آه، این شکرگزاری را به جای آوردم.
شب خوبی بود و من بعد از نماز صبح بلافاصله از حرم بیرون آمدم تا به فرودگاه بروم. … با پیکانی که مسافرکشی می کرد، به فرودگاه آمدم و رأس ساعت 6/15 همان ساعت حرکت به سمت یزد، حرکت نموده و ساعت 7/25 به فرودگاه یزد رسیدم.
تصمیم اعلام نشده
از چند ماه قبل، بعد از اینکه تصمیم قطعی گرفتم در این دوره چهار ساله، حتی الامکان و در شرایط عادی به خارج حتی عمره و حج نروم (حتی عمره و حج غیر مرتبط با نمایندگی ومجلس ومرتبط با شؤون روحانیت)؛ به هرحال از آن موقع تصمیم گرفتم در فاصلههای کوتاه، دو، سه ماه یک بار، به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام بروم. آن هم به شکلی که از وقت من که باید برای مردم صرف کنم، چیزی خرج نکنم؛ یعنی همان سفرهای چندساعته به مشهد.
این تصمیم را جایی اعلام نکردم ولی تقریباً با این کار فعلاً اجرا کردم.
من لوس امام رضایُم!
همواره در هر مشکلی، به آقا توسل جستهام؛ بارها در ناامیدیها، با تمسک به این حبل الله المتین، مشکلم را حل کردهام. اصولاً اگر در اوج مشکلی که همه چیز فراموشم شده باشد، نام حضرت یادم بیاید، همان وقت مطمئن میشوم که مشکلم حل میشود. اگر هم آقا دعوت کند و بتوانم به پابوس او بروم، امید و نور رجائی در قلبم روشن میگردد که مدتها تحت تاثیر آن قرار میگیرم.
به هرحال نرفتن زیارت معصومین در مدینه النبی، عمره، حج، نرفتن [به] عتبات عالیات، باید در جایی و به شکلی جبران گردد و چه چیزی کارسازتر از زیارت قبله هفتم، امام هشتم علیه السلام که لا جعله الله آخر العهد من زیارته و زیاره الائمه علیهم السلام و رزقنا الله شفاعتهم.
باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.