جمعه 12 اسفند 90
روز موعود!
شب چندان خواب نرفتم؛ به دعا پرداختم. حدود دو سالی دعا میکردم توفیق پیدا کنم در این عرصه، عَرضه نشوم. بعد که مجبور به ثبت نام شدم، دعا و عملم برای رأی نیاوردن بود! اما دو هفتهای است که … همه دعا و عمل من برای نتیجه گرفتن و رأی آوردن است!
… امروز روز استراحت من است و من برای احتیاط که جنبه تبلیغی نداشته باشد، هیچ کجا … هم نرفتم.
… من فقط برای رأی دادن از خانه بیرون رفتم و در مدرسه مالک اشتر رأی دادم و برگشتم خانه! اگر فضای انتخابات میبد متشنّج نبود، من قطعاً این دو روز یا بخشی از آن را به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام میپرداختم.
عصر جلسه ستاد تشکیل دادیم تا برنامه پس از انتخابات را مشخص کنیم. یکی از اعضا که حدود ساعت 17 وارد جلسه شد، گفت: خیلی نگرانم! گفتم: چرا؟ گفت: خیلی کم شرکت کردهاند. گفتم: صبر کن؛ بعد از کمی تأمل پرسیدم: آیا تا حالا 15 هزار شرکت کردهاند؟ گفت: دقیقاً همین تعداد تعرفه تا نیم ساعت پیش در میبد مصرف شده. گفتم: نگران نباش؛ وضع خوب است. من چند بار کاندیدا شدهام؛ قبلش بارها رئیس نظارت میبد بودهام و این را کاملاً خبر دارم و میدانم در چند ساعت پایانی، بیش از نصف رأیدهندگان مراجعه میکنند…
به هر حال بچهها رفتند؛ در حالی که رأی 15 هزار میبد در چند ساعت باقیمانده به حدود 38 هزار رسید…
گزارش صندوق به صندوق به من داده میشد … حدود ساعت 2:30 [بامداد] که نتیجه قطعی شد یک لحظه تلفن من در وصول پیامک و همچنین تلفن افراد وقفه نداشت!
… امشب نماز شب بیشتر از هر شب چسبید و حالا میفهمم من که سالها دنبال نیامدن به این عرصه بودم، دست قدرت الهی مجدداً مرا به این عرصه کشاند و بالاخره سرنوشت این بود. خدا کند بعد از این بتوانم بهتر خدمت کنم.
شنبه 13 اسفند 90
آیا سیزده نحس است؟
در صحبتهای جلسات تبلیغ گفته بودم 12 دی، 12 بهمن برای ما مبارک بوده و هست. 12 اسفند هم امسال با انتخابات، مبارک خواهد شد… 12 دی 1386 ورود رهبر معظّم به استان یزد، 12 بهمن 1357 ورود امام از پاریس به تهران و حالا 12 اسفند 1390، روزی مبارک و باشکوه که در کشور مردم بیش از 13 درصد نسبت به انتخابات قبلی مجلس، مشارکت داشتند؛ در استان یزد هم همینطور. مرحبا!
اما نتیجه انتخابات من و غالب حوزههای انتخابیه 13 اسفند مشخص شد و بالاخره من هم انتخاب گردیدم. آیا این 13 هم نحس نیست؟! مثل بسیاری از 13های دیگر که من مبارکی آن را با تمام وجود دیدهام و لمس کردهام! فکر میکنم باید منتظر ماند! هنوز زود است که چیزی معلوم شود!
بچهها میخواستند کاروان موتورسواری راه بیندازند؛ نگذاشتم. آخر عصر راهی تفت شدم. ابتدا به گلزار شهدای تفت و مزار آیت الله حسنعلی رفتم و فاتحه خواندم. تفتیها فهمیده بودند که ابتدا به آنجا میروم، گوسفند آورده بودند. با همه اصرار من به نکشتن گوسفند، آن را ذبح کردند، حلقه گل به گردنم انداختند و دسته گل تقدیم کردند!
بعد به مسجد امام رفتم و پس از نماز [و] چند دقیقه تلاوت قرآن، صحبت تشکر را شروع کردم و در آنجا از همه کاندیداها، ستادها، حزب الله، مردم و… تشکر کردم…
یکشنبه 14 اسفند 90
دیروز معلوم شد جلسه علنی ما به جای یکشنبه، دوشنبه برگزار میشود؛ لذا فرصتی فراهم شد که امروز هم در میبد بمانم و با توجه به اصرارهای مردمی، جلسه تشکر را امشب در میبد برگزار کنیم…
امروز هم بیشتر در خانه بودم. ساعتها فکر میکردم که چه چیزهایی را در جلسه امشب نگویم. برای گفتن چیزها، شاید خیلی فکر و تأمل نمیخواست؛ ولی نگفتنیها بیشتر ذهن و وقت میطلبید! …
مراسم ما در سیدقنبر ساعت 16:30 آغاز میشد که ساعت 18:15 با اذان پایان یابد… مسجد هیچ گاه این قدر شلوغ نشده بود…
صحبتهای من هم هرچند بانشاط ارایه نشد ولی طوری بود که حداقل در چند جا موجب انبساط خاطر شود! یک بار وقت تشکر که از همه بویژه کاندیداها و ستادهایشان تشکر کردم؛ بلافاصله گفتم: ما از آمریکا و اسرائیل هم که با مخالفتهایشان مردم را تشویق به حضور کردند، تشکر میکنیم!
… در این جلسه هم از همه کسانی که غیبت من کردهاند، رضایت خود را ابراز نمودم و البته برای تهمتزنندههایی که میدانستند دروغ میگویند خواستم خودشان به کسانی که آن مطالب گفتند، بگویند: موضوع دروغ بوده است.
در این صحبت هم از همه افراد دعوت کردم نظرات و مواضع خود را به من ارایه کنند و بویژه از کاندیداها که با توجه به حضورشان در کلّ منطقه، اطلاعات خوبی کسب کردهاند…
باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.