برگ‌هایی از سفر آقا به استان یزد؛ روز اول

۱۰ سال گذشت… سفر امام خامنه‌ای به دارالعباده

برگ‌هایی از سفر آقا به استان یزد

ده سال پیش در چنین روزهایی، استان دارالعباده یزد، پذیرای رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی بود. ان‌شاءالله به تدریج گزارشی از فضای آن روزهای استان به قلم مرحوم یحیی زاده تقدیم می‌گردد.

بخش اول: چهارشنبه 12 دی 1386

(استقبال از رهبری)

با تاکسی … راهی استانداری شدیم، در آنجا کارت‌ها را تحویل گرفتیم و حدود ساعت ۷ صبح راهی فرودگاه شدیم، همه سوار اتوبوس‌ها شدیم و به سالن پاویون فرودگاه [یزد] رفتیم.

روحانیون را از مکلّاها جدا کرده بودند. همه در یک صفحه طویل بودیم. آقا از هواپیما پیاده شد ساعت فکر می‌کنم 9:52 بود که رهبر معظم پا روی زمین یزد گذاشت. این لحظه تاریخی [را] نباید هرگز فراموش کرد. آقا از جلوی روحانیون عبور کرد، در حالی‌که خیلی آهسته عبور می‌کرد و با دستی که روی سینه گذاشته بود، جلوی هر کسی احترام می‌گذاشت و فروتنانه به جلو می‌رفت. وقتی آقا کل صف را پیمود، از همان سمت سوار بر اتومبیلی شبیه مینی‌بوس‌های جدید و کمی بزرگتر از آن‌ها شد. آقای صدوقی و استاندار سوار ماشینی دیگر. ما نماینده‌ها… سوار ماشین شبیه ون شده و راه افتادیم.

از همان فرودگاه مردم زیادی به استقبال آمده بودند.

استقبال اعلام شده و اصلی از چهارراه دولت آباد (حدود ۲ کیلومتری میرچخماق) شروع می‌شد که ما تا همان جا در همان مسیر ماشین رهبری می‌رفتیم. ولی از آنجا به بعد در مسیر دیگری قرار گرفتیم.

در میرچخماق در بخش ویژه نشستیم. هنوز در آن قسمت هیچ کس نشسته بود. ما پشت میله‌های جداکننده نشستیم و کم کم مستقبلین دیگر آمدند و جلوتر از ما نشستند.

هرچند فرش پهن کرده بودند و ما روی آن نشسته بودیم، هرچند من گرمایی هستم، هرچند عبای بهاری‌ام که کلفت‌ترین است پوشیده بودم، هرچند هوا نسبت به روز قبل بهتر بود، ولی سرما تا عمق وجودم نفوذ کرده بود و آزارم می‌داد. آقای علائی میبدی و یک نفر دیگر که نمی‌شناختم، شعار می‌دادند و مردم جواب می‌دادند.

حدود ۲۰ دقیقه به 11 بود که آقا آمد. آقای صدوقی، امام جمعه، نوشته‌ای خواند و خیر مقدم گفت. به نظرم هم جامع بود و هم جالب خواند…

آقا از انتخابات گفت. خیلی صریح فرمود: کار نماینده تنظیم قانون خوب هست، پروژه‌ها کار دولت است و کسی که این طور وعده‌های بزرگ می‌دهد یک نقطه منفی تلقی می‌گردد. خیلی صریح فرمود: گول تبلیغات رنگین نخورید. کسانی که اخلاص دارند و… انتخاب کنید.

آقا در بخش دیگری از سخنان خواست که یزد دارالعباده دنبال اشرافی‌گری نرود.

و بالاخره در پایان یادی از شهید صدوقی، آیت الله خاتمی، «آیت الله اعرافی از میبد» نمود، همچون اسم «آیت الله اعرافی» و «از میبد» را با تکیه‌ی لحن و تاکید گفت که کیف کردیم! و واقعاً خستگی و سرما از تنم به در رفت! شارژ شدیم!

ساعت حدود 12:15 بود که ۲۰ دقیقه‌ای از اذان گذشته بود. صحبت آقا تمام شد. به حظیره رفتیم.

حدود ۴۰، ۵۰ نفر بودیم. پشت سر آقا نماز خواندیم، من دقیقاً پشت سر آقا در صف دوم بودم و جلوی من نیروی حفاظتی بود.

بعد از نمازِ آقا، در قسمت جلوی مسجد حظیره (که جلوتر از محراب است) و احتمالاً مسجد محسوب نمی‌شود، ناهار را با آقا خوردیم. چلو خورشت سبزی + ماست و مقداری نان؛ هیچ چیز دیگری نبود. خورشت سبزی آن قبل از آمدن در این قسمت لو رفته بود، زیرا بوی خوش آن در نماز به مشام ما رسیده بود!

بعد از ناهار هم آقا مقداری با چند نفر نزدیکش خوش و بش می‌کرد و ما هم می‌شنیدیم، تا حدود ساعت ۱۴ این برنامه به طول انجامید. من هم موفق شدم دست آقا را ببوسم. سپس مسجد را ترک کردم…

(دیدار با طلاب و روحانیان استان)

… به سمت حظیره رفتیم. حدود ساعت 18:45 بود. به آنجا رسیدیم. بازرسی‌ها انجام شد و موبایل را تحویل دادیم. وارد شبستان سمت چپ مسجد حظیره (قسمت پایانی مسجد) شدیم. این قسمت پر بود. گفته بودند ۱۶۰۰ کارت داده‌اند که ۳۰۰ تا طلبه خواهر هستند.

پیش از سخنان رهبر و با حضورشان جمع هفت، هشت نفری قرآن را هم‌خوانی نمودند. در این جمع دو، سه نفر معمّم بودند و بقیه احتمالاً طلبه بودند، هرچند عمامه نداشتند. آقای گندمی روحانی معمّم که برای برگزاری و تنظیم آن شش، هفت جلسه برگزار کرده بود، مسئولیت این گروه داشت.

وقتی هم‌خوانی تمام شد، آقا تشکر کرد، تحسین کرد و فرمود: خوب بود، تجوید خوب بود، صدا خوب بود، هماهنگی صدا خوب بود و گندمی را به اسم تشویق کرد و فرمود: شروع خوبی بود برای جلسه.

سپس آقای صدوقی گزارش داد…

بعد از گزارش آقای صدوقی، رهبر معظم بیاناتی فرمودند که بعضی کلمات آن آورده می شود:

– یزد را دارالعباده گفته‌اند ولی اگر دارالعلم هم بنامیم، سخنی به گزافه نگفته‌ایم.

– ملاعبدالله شما که مال همین بهاباد است، حاکم نجف شد و تا زمان شیخ جعفر کاشف الغطاء، حکومت نجف در دست آن‌ها بود. بیش از یک قرن این خانواده … حاکم نجف بود.

– امروز یکی از آقایان برای کنگره سیدمحمدکاظم درخواست نمود.  فقط عروه ننوشت، اصولی هم هست. اول کار هم نامه‌ای در حمایت از مشروطه داد، ولی وقتی واقعیت مشروطه روشن شد، آن موضعِ مشهور گرفت.

– کمتر شهری در حد و قواره یزد، این قدر عالم در یک زمان داشته است.

– امروز آقای مدرسی (آسید جواد) حفظه الله و عافاه الله، کتاب قطوری داد در مورد زندگی علمای یزد.

– علماء بزرگ در شهرها مستقر شوند. در خیلی از شهرها، عالمی که مسئله‌ی دینی مردم بگوید نداریم…

– روحانی باید بصیر باشد. اگر موقعیت خودش و دشمن نداند، توپخانه‌اش روی مواضع خودی شلیک می‌کند. کسانی بودند که به روی امام خمینی هم …

– در تبلیغ باید همه را مخاطب خود بدانیم. در هر جا برویم، به هر گوشه‌ای برویم، از همه اقشار هستند.

– خواندن و باز خواندن کتب شهید مطهری برای مبلغین واجب است…

– زهد علوی را نمی‌گویم، ولی مردم باید احساس کنند ما حرص دنیا نداریم.

– در حوزه‌های علمیه جای درس اخلاق و تهذیب خالی است.

– گاهی بعضی علما خدمت امام می‌آمدند، شکایت می‌کردند از بازرگانی، از … امام می‌فرمود: اداره‌ی کشور سخت است. گاهی آدم فیلمی می‌بیند که کوهنوردی را نشان می‌دهد. می‌گوید چرا این قدر آهسته می رود؟ تندتر برو! ولی وقتی خودش آنجا قرار بگیرد می‌فهمد…

– با آیت الله خاتمی حدود ۳۰ سال سابقه‌ی کار داشتم. اردکان می‌آمدم، ایشان مشهد می‌آمد، همدیگر را می‌دیدیم. فاصله‌ی سنی من با آقای خاتمی، ۳3 سال بیشتر بود. ایشان تولد ۲۵ بود، من ۵۸ قمری. ایشان دو، سه سال بزرگتر از آقای صدوقی بود ولی با ما که جوان بودیم، هم صدایی می‌کرد.

– امروز اسم از مرحوم آقای اعرافی آوردم. آمد ایرانشهر، پیرمرد به من و آقای راشد آنجا تبعید بودیم می‌گفت: چرا قیام نمی‌کنید؟ تفنگ دست بگیرید! هیچ کس مثل این‌ها ندیدم.

چند حاشیه:

– آقا در اثناء سخن فرمود: چون علاقه دارم، اگر عنان سخن به میل بدهم، ساعت‌ها طول می‌کشد. همه صلوات فرستادند که یعنی راضی هستیم، ادامه دهید. آقا فرمودند: دو چیز نیست: 1- فرصت 2- توان جسمی. گاهی سه و نیم ساعت سخنرانی می‌کردم پشت سر هم، ولی حالا…

– در پایان سخنرانی آقا فرمودند: شنیدم خواهران طلبه هم خیلی مجدّ هستند. خواهران صلوات فرستادند.

– حاج آقا حسنعلی در اثناء سخن آمد ولی آقا تا صحبتش تمام شد، اشاره کرد که بگویند ایشان خدمتش برسد و ایشان خدمت آقا رفت. آقا خیلی گرم ایشان را تحویل گرفت و بعد سر سفره هم ایشان را کنار خود نشاند. آقای احمدی فقیه و اعرافی هم کنار آقا نشستند و خیلی وقت با آقا صحبت می‌کردند. برخورد آقا در صحبت با آقای اعرافی نشان از انبساط و خوشحالی بود.

– بعد از اتمام جلسه و شام … راهی میبد شدیم … حدود نیمه شب بود که به خانه رسیدم … چندان خواب نمی‌رفتم. دیر خواب رفتم. به برنامه‌های فردا می‌اندیشیدم، صبح با دانشجویان، عصر با خانواده‌های شهدا. امروز که برنامه‌ی اول که مشکل‌ترین برنامه‌ی این چند روز است، بسیار خوب برگزار شد. وقتی خبر برنامه‌ی صبح را از تلویزیون دیدم اوج عظمت و شکوه جمعیت را متوجه شدم. قطعاً چنین جمعیتی در یک تجمع، هرگز در یزد سابقه نداشته است.

… (پایان بخش اول)

پیوندها:

بیانات امام خامنه‌ای در جمع مردم یزد

دیدار علما و فضلا و روحانیون و طلاب استان یزد با رهبر انقلاب

باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*