قرآن آوردند ولی حاج آقا از اون شصت پاره ها نگرفتند و از جیبش قرآن کوچکی رو که بسیار زیبا و خوش خط و کاغذش هم نازک و مرغوب بود را بیرون آورد. نگاهم که افتاد به این قرآن، گفتم: حاج آقا این قرآن کوچیکه ، چشماتون را اذیت نکنه. ادامه مطلب »
قرآن آوردند ولی حاج آقا از اون شصت پاره ها نگرفتند و از جیبش قرآن کوچکی رو که بسیار زیبا و خوش خط و کاغذش هم نازک و مرغوب بود را بیرون آورد. نگاهم که افتاد به این قرآن، گفتم: حاج آقا این قرآن کوچیکه ، چشماتون را اذیت نکنه. ادامه مطلب »