هنوز از پله های هواپیما پایین نیامده بودم و پیاده نشده بودم که اشکم سرازیر شد، اصلاً کنترلش نداشتم، خیلی منکسر بودم، حتی در مدت طولانی که بیش از نیم ساعت طول کشید و در صف تحویل امانت (کیفم) به واحد امانتداری بودم، با وجودی که در این سرمای شدید و پرسوز و در حالی که زیر پای ما هنوز برف سنگین یکی دو روز قبل بود، در عین حال سوز و عطش زیارت حضرت فروننشست و مستمراً ریزش اشک ادامه یافت! ادامه مطلب »