بعد از گچ گرفتن پا به طرف مسافر خانه حرکت کردیم .وقتی از ماشین بیرون آمدیم و من داشتم کمک میکردم که از ماشین پیاده شود حاج آقا رفت و سریع یک فرغون را از داخل مسافرخانه آورد و داخل آن پتو گذاشت و با دست خودشان فرغون را به طرف ماشین آوردند که این طلبه سوار آن شود. طلبه خیلی خجالت میکشید که تو فرغون بنشیند. بالاخره با اصرار فراوان، حاج آقا دسته های فرغون راگرفتند و تا مسافر خانه بردند. ادامه مطلب »