شنبه 3 دی 90
… از صبح موبایلم خاموش کردم تا … نسبت به موضوع ثبت نام بر من فشار وارد نشود و بالاخره به این شکل من وارد هفتهای شدم که همیشه در خلوت (با توجه به احساسی که داشتم که از جهات شرعی از پس این تکلیف سنگین برنمیآیم) از خدا خواسته بودم دیگر این مسؤولیت و کار را از من بگیرد و دیگر این بار بر دوشم گذاشته نشود. حتی دعا کرده بودم اگر این ترک و استنکاف فقط با مرگ حاصل میشود، آن را نصیبم کند!
حالا امروز از ساعت 8 صبح ثبت نام برای مجلس نهم شروع شده است و من ماندهام و این هفته طولانی و نفسگیر. عصر و شب در خانه، مثل مصیبتزدهها با کسی هیچ صحبتی نکردم و همینطور مغموم و مهموم بودم و همهاش به فکر بودم.
شب زودتر از هر شب حدود ساعت 22 خوابیدم و البته حدود سه ساعت به اذان صبح بلند شدم. علاوه بر نافله و دعا و تضرع، برای دهها نفر پیامکی فرستادم که نسبت به علت عدم حضورم برای مجلس نهم حجت اقامه کنم تا آنها مرا رها کنند…
یکشنبه 4 دی 90
از دیروز صبح، اکثر اوقات گوشی خود را عمداً خاموش نگه داشتهام تا تحت فشار بیجهت افراد جهت ثبتنام قرار نگیرم. البته سحرگاهان … پیامکی را به افراد مختلفی پیامک کردهام که هرچند دغدغه اصلی من در استنکاف از ثبت نام، تردید در توان انجام تکلیف شرعی و این مسؤولیت خطیر است؛ ولی با توجه به اینکه دولت به شکلی معنادار، بعضی خواستههای اصلی مردم را احتمالاً قبل از انتخابات تأمین نمیکند، جوسازیها ادامه خواهد داشت و نتیجه داشتن حضور من تقریباً محال است؛ لذا سراغ فردی متعهد که این مشکلات ندارد، بروید… چند بار که گوشیام را دقایقی روشن کردم، تعدادی از این افراد همچنان ملتمسانه و مصرانه درخواست ثبت نام داشتند…
شب دیر خوابیدم و البته زود بیدار شدم. این شبها، شبیهترین حالت به حال خودم قبل از احرام بویژه احرام حج تعمتع دارم. در آن هنگام آن قدر نگران احرام و اعمال حج (بویژه در مورد اعضای کاروانم که مسؤولیتش داشتم) میشدم که که نه خواب داشتم نه خوراک و نه به هیچ وجه آرامش! آن قدر روحم ناآرام میشد که شک میکردم وقتی نیّت میکنم، شرط عقل درعبادت برای من وجود دارد یا خیر! الآن هم دقیقاً همانطور هستم!
دوشنبه 5 دی 90
امروز روز اول صفر میباشد و من که کمتر توفیق نماز اول ماه پیدا میکنم، همان اول صبح این نماز را اقامه کردم. انکسار و شکستگی این روزهایم، گاهی به من حال خوشی هدیه میکند!
… عصر… دقایقی موبایلم روشن کردم. معلوم شد هنوز هیچ چیز نشده، دوستان خودسر راه افتاده و به اصطلاح برای گرم کردن تنور انتخابات، با بهانههای مختلف [مرا جهت شرکت در انتخابات] دعوت میکنند و…! خیلی ناراحت شدم. همان 1% انگیزهای که با زور در این چند روز در من برای ثبت نام مجدد ایجاد کرده بودند، در من مُرد و باز هم به همان تنفّر و استنکاف قبلی رسیدم. به … و … زنگ زدم و به شدت از این برنامهها انتقاد کردم و تأکید کردم با این کارها، من، دیگر نیستم. اگر هم داشتم متمایل میشدم، دیگر همین ذره تمایل هم نخواهم داشت. ادامه دارد…
باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.