بسم الله الرحمن الرحیم
برگهایی از سفر آقا به استان یزد
ده سال پیش در چنین روزهایی، استان دارالعباده یزد، پذیرای رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی بود. انشاءالله به تدریج گزارشی از فضای آن روزهای استان به قلم مرحوم یحیی زاده تقدیم میگردد.
(بخش چهارم: شنبه 15 دی ۱۳۸۶)
(صبح: سفر امام خامنهای به ابرکوه)
به ابرکوه نرفتم. امروز مقام معظم رهبری برنامهی حضور در شهر محروم ابرکوه داشت.
…
هر چند امروز گردنهی علیآباد پر از برف دیشب بود ولی به هر حال این سفر انجام شد، با اتومبیل! تفتیها هم در رفتن و برگشتن آقا، در ورودی شهر، آقا را در همان ماشین در حال حرکت زیارت کرده و آقا به احساسات آنها پاسخ داده بود.
ولی من وقتی روز پنجشنبه از استاندار که تاکید داشت ما نمایندهها در همهی برنامههای آقا حضور داشته باشیم پرسیدم به ابرکوه بیایم، فوری پاسخ داد: نه. پرسیدم: چرا؟ گفت: ممکن است تبلیغات محسوب شود!؟! لهذا تصمیم گرفتم به این برنامه نروم و نرفتم!
…
(شب: جلسه با نخبگان)
مغرب که شد، بلافاصله نماز خواندم و طبق قرار قبلی… راهی یزد و حظیره شدیم تا در جلسهی نخبگان یزد شرکت کنیم.
…
جلسه در همان بخشی از حظیره برگزار میشد که جلسهی روحانیون نیز چهارشنبه شب آنجا برگزار شده بود. آقا مثل سایر برنامههایش منظم حدود ساعت ۱۹ به جلسه آمدند.
قرآن تلاوت شد، بعد نخبگان یکی یکی توسط مجری توانا و خوش ذوق، آقای محمدی (کویر) دعوت شدند و سخنانی ایراد کردند. افرادی که سخن گفتند، به ترتیب عبارت بودند از:
- دکتر پاک نژاد (نمایندهی یزد در مجلس)
- خانم مرضیه نقیب القرّاء که به عنوان معلمان شرکت کرده بود و پیشنهاداتی داد که آقا در 4، 5 مورد یادداشت کرد.
- دکتر شائق (آزاده) که در حدود 10، 12 دقیقهای که صجبت کرد یک پیشنهاد را قرائت کرد و نوشته را در جایگاه تقدیم آقا کرد. او قبل از بالا رفتن، شعری که در اسارت و در هنگام انتخاب آیت الله خامنهای به رهبری، سروده بود، قرائت کرد. البته بعد از شعرش مجری میخواست ادامه دهد. آقا چون میخواست شائق را احترام کند، فرمود: صبر کنید ببوسمشان و یک جملهای بگویم، بعد! آقا نسبت به شعر، یکی، دو اشکال ادبی گرفت و نسبت به مطالبشان تحسین کرد و بعد آقا فرمودند: آن معلم هم که پیشنهاداتی داشتند، مکتوبشان را بدهند که آقای محمدی گرفت.
- ابوالفضل رمضان زاده از طرف کارگران
آقا بعد از صحبت او هم فرمود: در نگاه ابتدایی پیشنهادات خوبی است. و چون او هم به بهانهی تقدیم نوشتهاش، به جایگاه رفته بود، محمدی (مجری) گفت: ظاهراً نوشته بهانهی خوبی است، من هم آن نوشتهی خواهرمان را گرفتم و میآورم. آقا: شما اهل ذوقی! خودتان هم میتوانید بیاید! [مجری] گفت: ولی با نوشته! آقا: بدون بهانه بیا! (همه خندیدند.)
- رازی از هنرمندان گرافیک
آقای محمدی حاشیهای زد، آقا فرمودند: هنرِ هنر این است که خودش، خود را نشان دهد.
- … از صنعت: 38 درصد سنگ آهن کشور در استان یزد است.
- خانم رادیان: تقدیم ۲۲ شهید زن در این استان، نقش زنان را نشان میدهد.
- دکتر اختیاری (فوق دکترای IT، به عنوان جامعهی زرتشتیان) پیشنهاد کرد که آقا یک نمایندهای برای اقلیت زرتشتیان منصوب کنند. آقا فوری فرمود: یعنی انجمن اسلامی زرتشتیان درست کنم! که همه مثل دیگر حاشیههایی که آقا میزد به شدت خندیدند.
- حاج محمد حسین نجفی (نمایندهی اصناف)
- زکریا اخلاقی
قبل از شعرخوانی آقای اخلاقی، محمدی (مجری) سه بیت شعر خواند. آقا پرسید: از کیست؟ گفت: از خودم. آقا تحسین کرد. غزل آقای اخلاقی تقدیم به ولیعصر (عج) بود. البته قبل از شعرخوانی یادی از مرحوم بهجتی کرد که جایش خالی است. آقا در این ارتباط چیزی نفرمود، ولی فرمود: هر سال یک بار از خرمن آقای اخلاقی استفاده کردیم، امسال دوباره شد!
- علی کریمی زارچی (دانشجوی الکترونیک دانشگاه آزاد)
محمدی در این قسمت گفت: مژدهای دارم و بعد توضیح داد که خدیجه میردامادی، مادربزرگ مقام معظم رهبری در نصرآباد پیشکوه زندگی میکرده. آقا فرمودند: مادربزرگ مادرم بوده و باز قضیهی باقلوای خشک که به ایشان میداده، تعریف کرد.
- دکتر افلاطونیان (رئیس ناباروری): یزد منطقهی ویژهی پزشکی شود. آقا: چه خوب کردید که یادی از دکتر محمد کاظمی مرحوم کردید. محمدی (مجری) شعر «تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد» خطاب به افلاطونیان بعد از صحبتهایش خواند. آقا فرمود: ایشان به طب خودش نیازمند نمیشود، که همه خندیدند.
بعد، خانمی صدا بلند کرد و از آقا اجازهی صحبت خواست. آقا اجازه داد. او گفت: خواهرم برای باروی پول ندارد. تامین اجتماعی هم پولش نمیدهد. آقا رو به افلاطونیان کرد و فرمود: شنیدید؟ گفتند: آقا! توضیح بدهم؟ آقا فرمود: توضیح نمیخواهد، شنیدید.
- دکتر محمد رضا اولیاء (دکترای میراث فرهنگی)
بعد از صحبت او اشتری میبدی، رییس معلولین میبد گفت: آقا! یکی از صنعتهای هزار ساله که در حال از بین رفتن است، زیلو است. آقا فرمودند: درسته، البته میدانید بزرگترین مشتری زیلو در تهران من هستم! حسینیهی ما زیاد زیلو میخواهد و نسبت به موکت و اینها ترجیح میدهم. اشتری گفت: به مساجد و حسینیهها بفرمایید. آقا: به ژاندارم بگویم از آنها بخواهد؟! آنها خودشان باید بخواهند.
- خانم فاطمه … (کارشناس میراث)
- لیلا نوروزی (برگزیدهی فرشبافی از خاتم) او در مورد زیلو بافی میبد و این که نابینایان هم زیلو میبافند، توضیحات خوبی داد.
- محمدرضا صدیقی (نمایندهی کشاورزان و دامداران)
- مجید روحانی (ورزشکاران)
کل افرادی که مشخص شده بودند صحبت کنند، همین تعداد بود که وقتی نفر هفدهم صحبت کردند، یکی ته جمعیت صدا بلند کرد که من هم صحبتی دارم، اجازه هست؟ آقا: بله! میخواست: بیاید جلو! آقا: همان جا! او از هنرمندان بود و گفت: همه تعریف کردند ولی مشکلات صنایع دستی و میراث زیاد هست!
و گلایه کرد از این که چند بار خواسته با بیت تماس بگیرد، در دسترس نبودند!
آقا به شوخی: حتماً دشمن صنایع دستی هستند! و بعد توضیح داد که از قبل سفرم تا چند روز بعدش، یک تعدادی هستند که همهی نامهها را بدون استثنا میخوانند، دستهبندی میکنند و بعد اقدام میشود.
بعد نفر دیگری که مسنّتر بود و در ردیف های جلو بود، بلند شد. آقا اجازه داد. مجری (محمدی) گفت: درخواست را بنویسید بهتر است! او هم فوری گفت: میگویند شاه بخشید ولی شیخ علی شاه نمیبخشد! که مدتی، حدود یک دقیقه همه خندیدند و آقا و او هیچ چیزی نگفتند!
محمدی گفت: تیری هم به ما اصابت کرد!
و بالاخره او در مورد باروری ابرها نظر داد و گفت: مخترع باروری ابرهاست.
در حین صحبت نفر هفدهم، کاغذی نوشتم که دست به دست آقای حقانی (دفتر آقا) که ضلع مقابل من نشسته بود برسانند و در آن خواسته بودم اجازه دهند مهدی آذریزدی، پیرمرد مولف کتب داستانی که بر صندلی بین آقای محمدی گلپایگانی (دفتر آقا) و هاشمیان (امام جمعهی رفسنجان) نشسته بود، صحبت کند. این سه نفر به علت بیماری روی صندلی نشسته بودند. در اینجا مجری (محمدی) گفت: آذریزدی هم حضور دارند و بیمارند. و بعد محمدی بالا رفت و دست آقا بوسید و آقا از گزیدهگویی و نکتهسنجی او تشکر کرد.
سخنان آقا:
آقا در ابتدا فرمود: جلسه 3 ساعت طول کشیده و ساعت 10 است که معمولاً این ساعت من میخوابم و خیلی کشش ندارد. و سخنان کوتاهی ایراد کرد.
در ابتدا فرمود: دوستی که در مورد باروری ابرها گفت، خود را معرفی کند. و بعداً نظراتش را به ایشان بنویسد و بدهد و فرمود: این چند روز ذهنم مشغول همین موضوع بوده که چطور میشود از حضور این ابرها استفاده کرد، چون از جهت وجود ابر، اینجا کمتر از جاهای دیگر نیست. بعد فرمودند: من چندی پیش تلویزیون که باز کردم، برنامهی تجلیل از آقای مهدی آذریزدی داشت. من معمولاً وقت دیدن تلویزیون ندارم، ولی وقتی دیدم این برنامه است، نشستم و دیدم. آقای آذریزدی گلایه میکرد که تا آن روز کسی از ایشان تشکری نکرده. من از همان روز میخواستم فرصتی پیش بیاید، ایشان را ببینم و امیدی نداشتم که حالا تصادفاً ایشان را دیدم. و افزود: بچههایم که به دورهی مراهقی رسیدند، کتاب میخواستم، گشتم 2، 3 جلد کتاب آقای آذریزدی را دیدم و بعد به خیلی ها معرفی کردم.
در جلسات نخبگان همهی سفرها التذاذ پیدا میکنم و رفع خستگی میشود. اگر ساعت ۱۰ ساعت خوابم هست، ولی حالا خیلی هم بیدارم.
«خیرکم اکثرکم خدمةً للناس یا اشدّ خدمةً للناس»
صحبت آقا شاید بیش از ۲۰ دقیقه طول نکشید، هرچند معمولاً پس از نطق هر یک از ناطقان، جملاتی میفرمود. بعد به قسمت دیگر حظیره رفتیم و شام خوردیم که چلومرغ بود.
امشب برای اولین بار، چفیهی دور گردن آقا… نصیب من شد.
ساعت ۲۳ بود که از حظیره بیرون رفتم، هرچه بعضی از مسئولان خواستند مرا به میبد برسانند، قبول نکردم. و آقای علایی (جهاد دانشگاهی) که بیماشین بود و میخواست میبد بیاید، گفتم زنگ بزنند تا تاکسی بیسیم بیاید، با هم به میبد برویم. زنگ زد، ماشین آمد. دیشب که باران شدید بود، تاکسی بیسیم پیدا نشد و من خودم با تاکسی به سه راه حکیمیان رفتم و از آنجا به میبد رفتم.
(… پایان بخش چهارم)
پیوندها:
بیانات امام خامنهای (حفظهالله) در دیدار مردم ابرکوه
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نخبگان استان یزد
باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.