سوغات کربلا

اولین بار که حاج آقا قصد تشرف به عتبات عالیات را داشتند، اون زمانی که فقط پدر و مادران شهدا را، در زمان صدام حسین می بردند کربلا! قانون این بود که روحانیون کاروان ها هر کدام فرزند یا برادر شهید بودند به عنوان روحانی کاروان همراه پدر و مادر شهدا تشرف پیدا کنند. حاج آقا نیز انتخاب شده و عازم بود.

یه انگشتر عقیق زرد یمن که شرف الشمس هم بود از پدرم هدیه گرفته بودم. وقتی حاج آقا اومد حوزه و با طلبه ها خداحافظی می کرد، همان انگشتر را به او دادم تا در همه زیارتگاه ها متبرک کند.
با کمی سختی و لبخند قبول کرد و فرمود:
ببین تا حالا در هیچ وقت چیزی رو گم نکردم ولی اگر گم شد چی؟
گفتم فدای سرت! خدا کنه گم بشه که خود امام حسین علیه السلام بطلبه برم پیداش کنم.
بعد از برگشت از کربلا رفتم دیدنی حاج آقا.Untitled-1_15
تا منو دید فرمود:
آمد به سرم آنچه ازش می ترسیدم و با تبسم زیبائی فرمود:
انگار خودت هم خبر داشتی که انگشترت را گم می کنم!
دو روزبعد وقتی داشتم می رفتم کلاس، یه دفعه صدام کرد و فرمود:
انگشترت را گم کردم. بعد دستشو برد تو جیبش و یه دونه ساعت مچی رو در آورد و فرمود:این هم باشه سوغات ویِژه من به شما !
البته برای همه طلبه ها ی حوزه، تربت امام حسین علیه السلام و جانماز کوچیک سوغات آورده بود.

باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*