در سفری علمی به شهر مقدس قم افتخار همراهی با حاج آقا را داشتم، در راه از الطاف پدرانه ایشان من و حتی چند نفری که همراه ما بودند، برخوردار بودیم،در راه از تمام فرصتها استفاده میکرد، لحظه ای بیکار نبودند، هرگز چشم بر هم نگذاشت، تا مثل دیگران بخوابد، بلکه پیوسته مشغول مطالعه بود.
یادم میآید سالهای اولیه ورود ما به حوزه بود، تقریباً سالهای 76-77، به هر نفر از طلاب 1000 تومان هدیه دادند بعدها متوجه شدیم که حاج آقا آن سال به عنوان مدیر نمونه برگزیده شده بودند (حقش هم همین بود، از همه نظر نمونه بودند) و 100,000 تومان به عنوان جایزه به ایشان داده بودند، راضی نشده بود آن پول را برای خودش بردارد، و چه پول با برکتی بود !!
هر وقت مراسم جشن و عزاداری در حوزه برگزار میشد، در حد توان و بضاعت حوزه علمیه پذیرایی و دیگر مراسم را برگزار میکردند، اما از آن پذیرایی نه هرگز خودش استفاده میکرد و نه برای خانوادهاش میبرد.
اردویی به شهر مقدس مشهد داشتیم (حاج آقا هر سال طلاب و اساتید را به سفر مشهد میبردند) اتوبوسی که حامل طلاب بود، جا کم آورد. تعدادی از طلاب به نوبت کف اتوبوس مینشستند،خانم حاج آقا در آن سفر همراه ما بودند، طلاب برای رعایت احترام و به اجبار خانم حاج آقا را روی صندلی جا دادند، حاج آقا که متوجه شدند، و با خطاب تندی خانم را دعوت به نشستن کف اتوبوس کردند و گفتند این صندلیها متعلق به طلاب است.
اگر مسافرتی برای حوزه پیش میآمد و خود آقا هم حضور داشتند، تاصبح در کنار راننده بیدار بودند و با سرگرم کردن راننده مانع از خواب رفتن او میشدند.
عید غدیر سال 91 به بهانه تبریک و در حقیقت برای دیدار مجدد به همراه چند تن از طلاب به خانه ایشان رفتیم انتظار اینکه چند دقیقه ای را به ما افتخار دهند تا دیدار و کلام گهر بارشان فیض ببریم، اما خانۀشان بسیار شلوغ بود، فقط یک لحظه و یک سلام واحوالپرسی، اما یک دنیا حرف در نگاهش بود.
این آخرین دیدار و آخرین خاطره من از ایشان بود.
هر وقت مراسم جشن و عزاداری در حوزه برگزار میشد، در حد توان و بضاعت حوزه علمیه پذیرایی و دیگر مراسم را برگزار میکردند، اما از آن پذیرایی نه هرگز خودش استفاده میکرد و نه برای خانوادهاش میبرد.
اردویی به شهر مقدس مشهد داشتیم (حاج آقا هر سال طلاب و اساتید را به سفر مشهد میبردند) اتوبوسی که حامل طلاب بود، جا کم آورد. تعدادی از طلاب به نوبت کف اتوبوس مینشستند،خانم حاج آقا در آن سفر همراه ما بودند، طلاب برای رعایت احترام و به اجبار خانم حاج آقا را روی صندلی جا دادند، حاج آقا که متوجه شدند، و با خطاب تندی خانم را دعوت به نشستن کف اتوبوس کردند و گفتند این صندلیها متعلق به طلاب است.
اگر مسافرتی برای حوزه پیش میآمد و خود آقا هم حضور داشتند، تاصبح در کنار راننده بیدار بودند و با سرگرم کردن راننده مانع از خواب رفتن او میشدند.
عید غدیر سال 91 به بهانه تبریک و در حقیقت برای دیدار مجدد به همراه چند تن از طلاب به خانه ایشان رفتیم انتظار اینکه چند دقیقه ای را به ما افتخار دهند تا دیدار و کلام گهر بارشان فیض ببریم، اما خانۀشان بسیار شلوغ بود، فقط یک لحظه و یک سلام واحوالپرسی، اما یک دنیا حرف در نگاهش بود.
این آخرین دیدار و آخرین خاطره من از ایشان بود.
طلبه فارغ التحصیل حوزه علمیه حضرت زهرا سلام الله علیها – میبد
باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.