فاتحه مرا خوانده بودند. و .. .

تاریخ نگارش توسط آن مرحوم: 67/1/7هشتم شعبان المعظم

دیروز ( 6 / 1 / 67 ) برای شستن ماسک و چکمه هایم به رودخانه نسبتا پرآبی که در کنار این موضع است رفتم.
وقتی از رودخانه بالا آمدم و می خواستم به سنگر بیایم یک انفجار بسیار مهیبی مرا به خود آورد و من در یک لحظه خود را به کنار تپه چسباندم و در یک آن خود را در وسط دودهای بسیار زیاد انفجار و گرد و خاک زیاد دیدم و هیچ چیز دیگری نفهمیدم.yahyazadeh-65
وقتی دود ها کمترشد و ترکش ها بر زمین ریخت دیدم سر و صورت و دست ها و لباسم؛ مخصوصا جاهائی که مرطوب بوده است، تقریبا از چیزی شبیه خاکستر پر شده است.
درست نفهمیدم انفجار به چه علت بود ولی خودم نود درصد احتمال می دهم خمپاره 120 بود. گرچه بعضی ها آنر گلوله توپ یا کاتیوشا می دانستند.جالب این که بعضی برادران که صدای انفجار را شنیده بودند و می دانستند من آنجا بوده ام به اصطلاح فاتحه مرا خوانده بودند. و .. .
ضمنا موتورسواری که آن طرف رود خانه در حال حرکت بود، خیال کرد، مجروح شده ام و داشت در خواست کمک می کرد که برای کمکم بیایند.
و من با اشاره دست به او فهماندم که آسیبی ندیده ام و او رفت.

 

باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*