مشق خدمت 13 و 14 اردیبهشت 84 – خوشا به حال شهدا

توضیح:

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین یحیی زاده رحمه الله علیه، از روزهای آغازین نمایندگی مجلس در دوره هفتم در سال ۸۳ ، روزانه اقدام به یادداشت‌برداری از‌ …ادامه مطلب

سه شنبه 13 اردیبهشت 84 [خوشا به حال شهدا]

… غمهای شخصی، شهری، شرعی، خواب و آرامش را از من گرفته است. یکی از وقت‌هایی که به شدت و با تمام جرأت و با آرامش خاصّی به دنبال لقاء حق بودم، yahyazadeh (84)امروز بود! یعنی اگر هر چیز به من تعارف می‌شد، هرگز یک ذره شیرینیِ آرامش ابدی برایم نداشت؛ و چقدر دنیا پر از حیله، فریب، نیرنگ، خودخواهی، تبعیض، بی‌معرفتی، نمک‌نشناسی و… می‌باشد. خوشا به حال شهدا که رفتند و هرگز دامن خود را به این معاصی نیالودند! خوشا به حال آنها که رفتند و هرگز در دنیا شاهد چنین نابرابری‎‌ها و ستم‌ها نیستند! ای کاش آنها که در بهشت برزخی همه این موارد را پیشاپیش مطلع می‌شوند، جلوی این مشکلات را می‌گرفتند!؟

چهارشنبه 14 اردیبهشت 84 [فرصت مطالعه در قطار]

همچنان در تهران ماندم تا بعضی نامه‌ها را پیگیری کنم. صبح زود به سمت دفتر رئیس جمهوری رفتم. جدّاً چقدر انسان را معطّل و سرگردان می‌کنند؛ چقدر پاس می‌دهند؛ اینها چه هافبک خوبی هستند؟! البته بعد از حدود یک ساعت و ربع که مرا دواندند، تازه گفتند: عجب! شما نماینده هستید! بفرمایید؛ اصلاً از اول این را می‌گفتید!؟ و این در حالی است که بسیاری از پاسداران و نگهبانان وقتی از کنارشان رد می‌شوم در محل‌های مختلف (شورای نگهبان- مجلس- رئیس جمهوری- رهبری و…) می‌گویند: چطوری نماینده میبد؟! ظاهراً اینها در میبد آموزش نظامی دیده‌اند.

بعد از مدّتی بهر حال اتاق مربوطه رسیدیم … بهرحال اطلاعات بدی کسب نکردیم، در مجموع، همه این سفر[1] به آشنایی با این دفتر و کاغذبازی آن می‌ارزید…

به حساب سیبا سری زدم اگر پولی واریز شده، به بعضی دستگاه‌ها کمک کنیم؛ خبری نبود. بدجوری افراد و مدارس و… در صف کمک‌گیری از ما هستند؛ خدا برساند! تا حالا هم چند صد هزار تومان برای خود بدهکاری درست کرده‌ایم؛ چون به بعضی از آنها با پول قرضی کمک کرده‌ایم.

… اکنون که نزدیک ساعت 8:30 [شب] است و من نزدیک میبد و همچنان در کوپه قطار، تنها! خدا را شکر می‌کنم که یک چنین توفیقی به من عنایت کرد. از ساعت 1:45 که وارد قطار شدم، به جز حدود سه ربع اول، بقیه اوقات تنها بودم و تا این لحظه، مرتّب مشغول مطالعه بودم. با وجودی که دیشب و شب‌های قبل چندان نخوابیده بودم، با وجودی که در این دو روز غیر از صبحانه مختصر روز گذشته، امروز مقداری ناهار خوردم، با وجودی که به شدّت سردرد و خسته بودم، اما الآن پس از حدود 7 ساعت مطالعه، احساس نشاط می‌کنم، شادابی، طراوت، خوشی و شادی، باور کنید انگار بیست سال از عمرم کم شده، انگار چند روز تفریح می‌کردم و …

بهر حال در این مواقع و در اینگونه از شرایط، به خودم امیدوار می‌شوم؛ زیرا با تمام وجود احساس می‌کنم بعد از چشیدن بسیاری از چیزهایی که ممکن است موجب لذّت برای هر انسانی شود از ریاست، مسؤولیّت، تعظیم و…، ولی هیچ یک از آنها هرگز برایم در این حد لذّتبخش نبوده است! خدایا باز هم چنین فرصت‌هایی برایم فراهم کن و از فرصتی که امروز برایم فراهم کردی، تو را ستایش نموده، شکرگزارم! …

[1] ایشان در این روز و روز قبل از آن، در هفته تعطیلی مجلس، جهت پیگیری برخی امور، از استان یزد به تهران سفر کرده بودند.

باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*