جمعه 24/9/85
با تاکسی فوری و صبح زود به استانداری یزد رفتم، همه اعضاء شورای تامین استان بودند…
قرار بود چرخ بال از اصفهان بیاید تا به همه شهرها سری بزنیم، نیامد، ساعت 8:30 با دو خودرو راه افتادیم. من، استاندار، حاج آقای محمدی در یک ماشین، مدیرکل اطلاعات، فرمانده نیروی انتظامی استان و یکی دو نفر دیگر در ماشین دیگر همراه هم حرکت کردیم. البته معاون سیاسی امنیتی و آقای فقیه(که مسئول بازرسی انتخابات استان است) اکیپ دومی بودند که بعضی شهرهای دیگر که ما نمی رفتیم، می رفتند.
گروه ما به سمت تفت راه افتاد، از تفت عبور کردیم هنوز رای گیری شروع نشده بود. به ابرکوه رفتیم، ابتدا در فرمانداری آنجا حضور یافتیم، صحبت هایی شد و معلوم شد این انتخابات بعکس انتخابات قبلی از همان آغاز ساعت 9 صف تشکیل شده است، خیلی امیدوار شدیم.
بعد با این جمع و فرماندار ابرکوه و بسیاری از مسئولان ابرکوه، به بخش بهمن رفتیم و از یکی دو صندوق هم بازدید کردیم.
در مسیر ابرکوه خاتم می رفتیم و آخرین روستای ابرکوه( هارونی) که عرب نشین هست پیاده شدیم و من و استاندار رای خبرگان را در آنجا دادیم.
جمعیت زیاد بود و ما خارج از صف رای دادیم، چند پیرزن مشغول رای دادن بودند که بسیار جالب بود، از یکی از آنها چند سوال کردم که تلویزیون یزد که همه جا، همراه ما بود ضبط کرد و شب در ساعت 23 در اول اخبارش، سوال من و پاسخ پیرزن پخش کرد.
از آنجا به سمت خاتم راه افتادیم . از این مسیر تا مروست 120 کیلومتر است اگر می خواستیم مسیر اصلی برویم باید به یزد برمی گشتیم و به آنجا می رفتیم که مسیر سه برابر طولانی تر می شد. البته در این مسیر 65 کیلومتر خاکی و بیابانی است که هیچ ماشینی ندیدیم عبور کند……
به مروست که رسیدیم
یک ساعت از اذان گذشته بود، نماز را خواندیم، ناهار خوردیم، یکی دو صندوق بازدید کرده، راهی هرات شدیم.
در هرات یکی دو کاندیدا(طبق نقل سه، چهار کاندیدای دیگر) از اطراف نیرو دعوت کرده تا به آنها رای بدهند و رقبا کاملا معترض و شاکی بودند و جو یک مقداری از این جهت متشنج بود.
اینجا هم از چند صندوق بازدید کردیم و البته در در جلسه ای کوتاه حرف کاندیداهای شاکی را گوش دادم.
به سمت مهریز راه افتادیم، مهریز که رسیدیم اذان مغرب می گفتند و ما نماز را اول وقت به جماعت خواندیم و بعد به دو صندوق مهریز سر زدیم.بسیار شلوغ بود، به نظر می آمد تا سه، چهار ساعت دیگر هم این صف ها تمام نشود. دلم به حال این همه زن و مرد و پیر و جوان که باید در فضای آزاد و بسیار سرد شب رای بدهند، سوخت، باید فکری کرد.
از آنجا راهی یزد شدیم، رای گیری تا ساعت 19 اعلام شده بود ولی حالا یک ساعت تمدید می شود. من با ماشین یکسره به میبد می روم، چند دقیقه به ساعت 20 به محل اخذ رای شهیدیه رفته و رای شورا در آنجا می دهم.من جای دیگری نمی توانستم رای شورا بدهم. در همین لحظه معلوم می شود تا ساعت 21 مجددا تمدید شده است.
خبرنگار در اینجا از من مصاحبه ای می گیرد، این سومین مصاحبه تلویزیون یزد در روز جاری با من است. فرماندار اصرار می کند از فرمانداری و نظارت میبد هم بازدید کنیم،می روم، آنجا هم بازدیدی می کنم و به هر حال بعد به استانداری یزد مراجعه می کنم.
انتخابات مجددا تا ساعت 12 تمدید شده است.به استانداری که می رسم 21:30 است، به همراه استاندار و دست اندرکاران به فرمانداری یزد می رویم، صندوق های رای را به آنجا خواهند آورد.
تا حدود ساعت 24 آنجا هستم و بعد به استانداری و اتاق نظارت برمی گردم تا به همکاران نظارتی خسته نباشید بگوئیم.حدود یک بامداد که می شود معلوم می شود با من کاری ندارند. با تاکسی آژانس به میبد حرکت می کنم، نزدیک ساعت 2 بامداد به خانه می رسم….
چند نکته حاشیه ای:
*شکوه حضور مردم در پای صندوقهای رای خستگی را از تن ما بیرون کرد، ما دارای نشاطی شده بودیم که قابل وصف نبود.
*با توجه به رفت و آمد امروزم به میبد و مسافتی که با ماشین استانداری طی کردیم و راننده حساب کرده بود امروز 840 کیلومتر راه را با ماشین طی کردیم. البته رفت و برگشت های به میبد که دراین محاسبه آمده،فقط من انجام دادم.
*بعضی از شاکیان هرات تاکید می کردند که درصد مشارکت هرات به 120درصد خواهد رسید. دعا کردم این طور نشود و الا باید باطل کنیم.
*من امروز فقط ناهار خوردم آن هم در همان مروست، صبحانه و شام نخوردم. ساعت 2 بامداد از گرسنگی خوابم نمی برد.
*بیابانهای اطراف پیشکوه و بسیاری از نقاط دیگر که عبور می کردیم حداقل 20 سانتی متر برف داشت که دیدنی بود.
*من با سفر امروز جهت این انتخابات به همه شهرهای استان بلا استثناء سفر داشتم، بعضی شهرها کلاس یا جلسه با نظارتیها و بعضی هم امروز بازدید از انتخابات.
باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.