- مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سیدجلال یحیی زاده برای ما، هم استاد بود و هم مدیر، در تدریس خیلی کوشا بود. حتماً سعی بر این داشت که از ما طلبهها امتحان هفتگی بگیرد و خودشان هم تصحیح میکرد. استاد در تصحیح کردن آسان میگرفت.
در یکی از همین امتحانات هفتگی وقتی برگه مرا تصحیح کرده بودند نمره بیست داده بودند در صورتی که من کمتر از این مقدار نمره میآوردم و اشتباهات ریز داشتم وقتی سر کلاس حاضر شدم به ایشان گفتم ببخشید استاد به برگه من نمره بیست دادهاید، استاد با لحنی آرام که هنوز صدای ایشان در گوشم هست گفت: من فله ای تصحیح کردم، و بعد از چند لحظه باز عذر خواهی کرد که نکند چون فامیل من فلاح است ناراحت شوم.
- در یکی از روزهای سال تحصیلی به دلیل بیماری دختر کوچکم نتوانستم به کلاس درس بیایم تا جایی که یادم هست آن روزها چون اساتید ما مرد بودند پشت پرده درس میدادند و عنوان کتاب ما مغنی الادیب بود فردای آنروز هنگامی که سر درس حاضر شدم استاد از اولین شخصی که درس پرسید من بودم خوب است داخل پرانتز این نکته را یادآور شوم که استاد خیلی تیز و باهوش بود، فهمیده بود من دیروز غیبت داشتم. چون از ایشان گاهی سر کلاس سوال میپرسیدم که آنروز که غیبت داشتم از سؤال خبری نبود.
خلاصه من نمیدانم به رسم دانش آموزی یا طلبگی به استاد گفتم: ببخشید استاد من دیروز غایب بودم، استاد با لحنی آرام و دلسوزانه به من گفت :آقا این عذر بدتر از گناه است سر کلاس که حاضر نبودی، تازه درس هم نخوانده ای.
گفتم: ببخشید حاج آقا فرزندم مریض بود و من نتوانستم به حوزه بیایم، استاد گفت: فقط در یک صورت میتوانید غیبت کنید آنهم محتضر باشید و پاهایتان رو به قبله باشد.
راستی استاد ما خیلی به کلاس، درس و بحث اهمیت میداد و تا جایی که مقدور بود ما را هم اینگونه بار آورده بود خیلی درس و بحث و امتحان را جدی میگرفتیم یادم نمیآید تاریخی برای امتحان تعیین کرده باشند و ما تاریخ آن را عوض کنیم حتی در سختترین شرایط در کلاس حضور پیدا میکردیم ولی اکنون به طلبهها توجه میکنم. میبینم آن شور و شوق درس خواندن و امتحان دادن خیلی کمرنگ شده گاهی حتی در امتحان میانترم یا پایان ترم حضور پیدا نمیکند و دلیل آنها هم خیلی مهم نیست به امید روزی که طلبه های ما از این استاد فرزانه و دلسوز درس بگیرند و به خصوص به سفارشات ایشان که در وصیت نامهاش آمده عمل نمایند.
- از چند سال پیش حوزه خواهران برنامه ریزی کرده بود و با مختصری تخفیف اساتید را همراه با خانواده به عمره اعزام مینمود. تقریباً سه چهار سال پیش خدا قسمت و روزی من کرد و زیارت خانه خودش را نصیبم نمود. من از یک یک دوستان و همسایگان و اقوام و اساتید گذشته، هرکس که یادم میآمد خداحافظی میکردم، با اینکه خیلی با استاد رو در بایستی داشتم ولی وظیفه خود دانستم که یک تلفن لااقل به ایشان بزنم و از ایشان حلالیت بطلبم. آخه استاد خیلی حق بر گردن من داشت نه من بلکه تمام طلبهها و در خیلی از مشکلات زندگی راهنمای ما بود و به عنایت خداوند متعال توانسته بودیم با قبول نصیحتهای او بر مشکلاتم فائق آئیم. پس جا داشت که از استاد بخواهم حال که به زیارت خانه خدا مشرف میشوم از خدا چه بخواهم ؟
با همین فکر دست به گوشی بردم و و زنگ زدم از ایشان طلب حلالیت نمودم و سؤالم را پرسیدم که حاج آقا زمانی که چشمم به خانه خدا افتاد از خدا چه بخواهم؟ استاد تقریباً به این مضمون فرمودند: عافیت،عافیت،عافیت وعاقبت به خیری.
راستی به چه موارد مهمی اشاره کردند که اگر انسان عافیت و سلامت نداشته باشد چگونه میتواند به عبادت خدا بپردازد و اگر انسان سالها عبادت کند ولی در آخر عمر، زندگی او چراگاه شیطان گردد و شیطان او را از راه بدر کند چه فایده؟
- در آخر جملاتی از استاد که در خاطرهام مانده است.
1- حواستان باشد خسر الدنیا و الاخرة نشوید.
2- به خدا قسم اگر برای مدرک، مقام،جاه، کار به این جایگاه و خانه فاطمه زهرا (سلام الله علیها)وارد شدید از همین امروز نمیخواهد در این جا بمانید نه به شما قول مدرک و نه کار هیچکدام را نمیدهم.
3- دو ویژگی در شما جمع شده یکی اینکه خانمها از آقایان یک مقدار حسودترند و دیگر اینکه طلاب از بقیه اقشار جامعه حسودترند حال هر دو در شما جمع شده هم طلبهاید و هم خانم پس باید خیلی مواظب باشید که این صفت در شما رسوخ نکند و آنرا از خود دور نمایید.
- ایشان خیلی بزرگوار و متواضع بودند در عین حال ابهت عجیبی داشتند،من از ایشان خیلی حساب میبردم یک دفعه سر کلاس نحو سیوطی نمره خوبی نگرفته بودم تعجب کرده بودند و در پایین برگه نوشته بودند:
نمدی؛ اگر مشکلی داری با ما در میان بگذار. اگر کاری از دستم بر آید حتماً انجام میدهم. من خیلی خجالت کشیدم و بار آخرم بود که نمره خوب نگرفتم. اگر تشویقهای ایشان نبود اگر لطف گرم ایشان نبود نمیتوانستم به پیش ببرم و با همۀ مشکلات زندگی و با بچه های کوچکی که داشتم هم درس بخوانم و هم تدریس کنم. من همه را از ایشان میدانم. خدا میداند با شوق و اشتیاق به حوزه میرفتم و درس میخواندم. از حوزه دلگرم بودم.
برای ایشان دعا میکنم در عالم برزخ همنشین پیغمبر(ص) باشد.
- یادم نمیرود به مناسبتی (احتمالاً روز معلم بود) که ایشان برای تمامی اساتید پتو به عنوان کادو گرفته بودند و با تاکسی آقای ملک زاده به خانه های همۀ اساتید تحویل داد.
زمانی که از سفر حج واجب برگشته بودم برایشان کمی سوغات تهیه کرده بودم و به خانه ایشان بردم. ایشان فوری کادوئی تهیه کرد و به خانه ما آورد و بیشتر ما را خجالت زده کرد و بنا برآیه قرآن رفتار نمود که اگر کسی هدیه ای برایتان آورد بپذیرید و بعد با بهترش جبران کنید.
البته همسر من شاید خیلی بیشتر از من در غم ایشان ناراحت است با وجودی که استادش هم نبوده ولی چند دفعه به خاطر مشکلات کاری به ایشان مراجعه کرده بود، ایشان خیلی توجه کرده و مشکل ایشان را حل نموده بود و مرتب میگوید ما چه کسی را از دست دادیم و قدرش را ندانستیم و واقعاً هم اینطور است ما قدر او را نداشتیم که به این زودی از میان ما برود و ما را داغدار کند. یادش گرامی انشاالله بتوانیم راه او را ادامه دهیم و بنده خوبی باشیم.
چند تن از خواهران فارغ التحصیل و مدرسین حوزه علمیه حضرت زهرا(س) میبد
باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.