یک خاطره زیبا از حجت الاسلام روانبخش در ایام حج

روزی که مرحوم یحیی زاده چون یوسفی زیبا از گناه فرار کرد

«در یکی از سفرها که به حج مشرف شده بودیم و ایشان همراه با کاروان دیگری آمده بود یک روز او را دیدم در حالی که تندتند آمده بود ونفس هایش به شماره افتاده بود گفتم چه شده است

گفت در در خانه بودم که اتفاق عجیبی رخ داد

گفتم چه اتفاقی

گفت حالا چند قدمی برویم تا برایت بگویم

امروز به زائران بیت الله الحرام گفتم همگی برای زیارت بروید و خودم جهت استحمام و شستن لباس هایم در خانه ماندم در همین حال که مشغول این امور بودم صدایی نظرم را به خود جلب کرد در حالیکه به عربی می گفت آقا بیا بیا چون غیر از من کسی در خانه نبود بیشتر دقت کردم کسی داشت به زبان عربی مرا صدا می زد تابرگشتم جاخوردم یک لحظه درجای خودم خشکم زد واقعا عجیب بود دختر صاحبخانه* که درطبقه بالا سکونت داشتند با وضعیت بسیار عجیبی جلوی من نمایان شده بود و در حالی که آرایش زیادی کرده بود داشت مراصدا می کرد. مدام می گفت: سید شوف تعال تعال

سریع به اتاق خودم رفتم لباس هایم را پوشیدم و از خانه بیرون آمدم      

هرموقع به یاد آن روز می افتم به پاکدامنی و تقوای ایشان ایمانم بیشتر می شود و در ذهنم داستان حضرت یوسف و زلیخا تداعی می شود

الحق که ایشان همچون یوسفی زیبا از گناه و معصیت درآن روز فرار کردند.[1]»

[1] آن موقع مثل الان نبود که کاروان ها در هتل اقامت داشته باشند و اکثرا مستقر درخانه هایی از اهالی مکه بودند که گاها نیز یک طبقه از آن را خود صاحبخانه در اختیار داشت.

باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*