توضیح:
مرحوم حجت الاسلام و المسلمین یحیی زاده رحمه الله علیه، از روزهای آغازین نمایندگی مجلس در دوره هفتم در سال ۸۳ ، روزانه اقدام به یادداشتبرداری از فعّالیّتهای خودو برنامههایی که در آن حضور داشت(اعمّ از جلسات مجلس یا جلسات اداری، ملاقاتهای مردمی یا با مسؤولان و …) مینمود.
این روزنوشتها که تا قبل از حادثه سکته مغزی ایشان در اسفند ۹۱، ادامه یافت، مجموعهای عظیم حاوی ۵۲ دفتر و حدود ۹ هزار صفحه را سامان داده است و منبعی گرانبها برای شناخت فعّالیّتهای ایشان در کسوت نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی و حکایتگری صادق از روحیّات و انگیزههای آن مرحوم و مبانی نظری اقدامات و مواضع ایشان است.
همچنین این یادداشتها سندی باارزش و مستند پیرامون مسائل مربوط به مجلس شورای اسلامی از آغاز دوره هفتم تا اواخر سال اول دوره نهم و نیز منبعی ذیقیمت برای تدوین تاریخ استان یزد و بویژه شهرستانهای تفت و میبد در حدفاصل سالهای ۸۳ تا ۹۱ است
یکشنبه 83/12/30[سالتحویل]
…
قبل از ساعت 4 [عصر] درگلزار شهداء شهیدیه حضور یافته تا سال تحویل (4/03) را درکنار گلزار ودرمحضر امام جمعه بگذرانم.وقتی من رسیدم، حاج آقا هنوز نیامده بود. زیارت عاشورا خوانده میشد؛ ماهم نشستیم و حاج آقا چنددقیقه قبل از سال تحویل آمد وبعد از سال تحویل، تبریک گفت و با ایشان به گلزار فیروزآباد و بیده رفتیم و سپس دقایقی درخانه حاج سیدعباس امامی(مسجدی)که بیمار بود، به عیادت او پرداختیم.شب نماز مغرب وعشاء را به امامت آقای اعرافی درمسجدفاطمیه مهرجرد، برگزار کردیم. درآنجا آقای اعرافی چند دقیقه صحبت کرد؛ سپس مردم در مورد مشکلات مهرجرد،به خصوص آسفالت و تقاطع خطرخیز مهرجرد-حسن آبادمطالبی مطرح که قرار شد من پیگیری نمایم.
بعد از آن همراه حاج آقا و شیخ محمدعلی،جهت افتتاح حسینیه خانگی در منزل آقایی به نام خواجه(شهیدیهای) رفتیم.دراین خانه به قول آقای شیخ محمدعلی فاضلی،روضه هفتگی خوبی همواره برگزار میگردد.
سپس به همراه حاج آقا ورئیس بهزیستی به خانه دو نفر از مددجویان بهزیستی رفتیم …
به هرحال حدود ساعت 10/30 شب به خانه برگشتم درحالی که ذهنم به شدت مشغول وضعیت خانواده آقای … [یکی از دو مددجوی بهزیستی] بود.
دوشنبه 84/1/1 اولین روز سال جدید
… [از ساعت]8/15 تا 13 خانه هیچگاه خالی نشد؛ مرتب مردم ومسؤولان شهر به خانه ام میآمدند وبا شیرینی و اسکناس 50 تومانی از آنها پذیرایی میشد!
حدود ساعت 13 با آخرین گروه … نماز جماعت را خواندم.عصر هم همین وضعیت ادامه یافت و مرتب میآمدند،همین حالت شب هم ادامه داشت.شب [نمازگزاران] مسجد قلعه هم آمد، دکتر میرحسینی و… هم آمدند. ساعت یک ربع به 10، یک لحظه،کسی دیگر حضور نداشت.سری به پدر زدم وبعد به خانه امّالزوجه…
باز نشر محتوا با ذکر منبع " تارنمای فرهنگی مرحوم یحیی زاده" مجاز می باشد.