نامهای محرمانه به رئیس کمیسیون نوشته بودند که آن را به من نشان دادند، طبق این نامه تا امروز و در این 1.5 سال از 23 عضو کمیسیون، 13 نفر به مسافرت رفتهاند. مجموع مسافرتها 22 است... از جمع کسانی که هنوز به خارج نرفتهاند، من هستم که امیدوارم این توفیق در دوره نمایندگی هرگز نصیبم نگردد! تا کنون در مورد سه درخواست برای سفر، کاملاً مقاومت کردهام! جالب اینکه هر کدام از سفر خارج برمیگردند در گزارشی که به کمیسیون با آب و تاب میدهند، عموماً در مورد مثبت بودن و موفق بودن سفرشان خیلی سخن میگویند، حتی بعضی میگویند هر چند ما با سفر خارجی مخالف بودیم؛ ولی وقتی رفتیم، دیدیم خیلی خوب است! خدا عاقبت ما را به خیر کند! ادامه مطلب »
بایگانی برچسب ها : یادداشت های جبهه
زیارت برادرم و محمود
اما آنچه که درکنارش بعنوان یک واقعیت تلخ وجود دارد این است که من واقعا به آنها هیچ انتسابی ندارم همان گونه که به سید رضا و محمود هم نسبتی نداشتم. گرچه به حسب ظاهر آنها برادر یا پسرخاله ام بوده اند ولی در واقع بین من و آنها فاصله زیادی بوده و هست. ادامه مطلب »
انگار تیپ الغدیر طلسم شده است
بچه ها شور و حال خوبی داشتند اکثرا مشغول گپ زدن و خندیدن بودند بعضی هم در گوشه ای قرآن می خواندند یا وصیت نامه می نوشتند. در میان این جمع چند پیرمرد نیز دیدم و همچنین اطفالی که بسیار کوچک بودند وانسان باورش نمی شد که بیش از 15-14 سال داشته باشند. ادامه مطلب »
براثر بمب های شیمیائی دیروز ، سرگیجه و سر دردم، ضعف تمام بدنم را فرا گرفته است.. .
گاهی روی بعضی جاهای بدنم بسیار می سوزد و انگار به آن سوزن می زنند بعضی برادرها به من سفارش کردند به اورژانس بروم ابتدا تصمیم بر رفتن گرفتم و بعد هم ................ و این اولین ضایعه ای بود که بر من در جبهه وارد شد. ادامه مطلب »
باران آثار بمب ها را کاملا خنثی کرد
پس از نماز وقتی خواستم شروع به صحبت کنم اورژانس شیمیائی اعلام کرد بمباران شیمیائی بوده, ولی ما چیزی نفهمیدیم و تنها تاثیر آن برما سرگیجه و سردرد شدیدی بود که عارض ما شد. ادامه مطلب »
تیپ قمر بنی هاشم
امروز بعد از گذشت 15 روز از آن روز و بعد از گذشت سه روز از عملیات بیت المقدس 4 و فتح کامل آن ارتفاعات، آن برادران توانسته اند تا کنون 120 شهید شان را بیاورند که من بعضی از این عزیزان را زیارت کردم و در جستجوی حدود 50 نفر دیگر از آن گل های پرپر هستند. ادامه مطلب »
طلبه همیشه در سنگر، در اسارت صدام
برادرم گلمحمدی پارسال 6 ماه متوالی در تخریب بود و من بعد از کربلای5 چند روزی خدمت او و واحدش بودم و امسال نیز ماموریتش تمام شده بود که برای عملیات مانده بود و قرار بود بعد از عملیات برگردد. اما سر نوشتش چنین رقم خورد. ادامه مطلب »
فاتحه مرا خوانده بودند. و .. .
درست نفهمیدم انفجار به چه علت بود ولی خودم نود درصد احتمال می دهم خمپاره 120 بود. گرچه بعضی ها آنر گلوله توپ یا کاتیوشا می دانستند.جالب این که بعضی برادران که صدای انفجار را شنیده بودند و می دانستند من آنجا بوده ام به اصطلاح فاتحه مرا خوانده بودند. و .. ادامه مطلب »
دو بمب خوشه ای در چادر ش.م.ر
از قضا هیچکدام از این دو بمب عمل نکرد؛ این بمب ها چادررا پاره کرده و یکی از آنها بالای سر پچه ها و دیگری پائین پایشان افتاده بود. ادامه مطلب »
سینه ام تنگ شده است
آن طور که می گویند اثرات این گازها در دراز مدت بیشتر معلوم می شود. از این به بعد در این مورد به من حالت وسواس دست خواهد داد که هرطور که می شوم شاید خیال کنم اثر همین گازها است ولی خیال می کنم خیلی طول نکشد که .......... ادامه مطلب »